۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

شانس

شانس یعنی همون علم احتمالات ولی از دید سکّه ای که داره پرتاب می شه.

سمبل

مدتّی بود که همش پول خورد کم می اوردم انگار جیبم بانکی بود که پول خوردها رو می گرفت و دو تومنی تولید می کرد. این بود که چهار ماه پیش تصمیم گرفتم چند وقتی حواسم رو جمع کنم، یه خورده پول خورد جمع کنم، از هر اسکناس یکی رو بردارم و یه دسته کنم و همیشه تو یکی از جیبای کیفم نگه دارم تا به پیسی نخورم.
بعد از اون همیشه خیالم راحت بود، هر چیز کوچیکی که می خواست بخرم می دونستم اگه یارو خورد نداشته باشه کم نمیارم. هر خطی هم می خواستم سوار شم می دونستم کارم به اونجا نمی کشه که به ملّت بگم آقا دو تومن خورد دارین.
امروز که داشتم کیفم رو خالی می کردم دوباره چشم به اون بسته اسکناس افتاد. برداشتم و نگاهش کردم. از هر اسکناس یکی. و من هیچوقت پول خورد کم نیاورده بودم.

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

معلّم

پر از هیجانم. پر از شوق. احساس می کنم تا حالا زمین زیر پام به این محکمی نبوده. احساس می کنم می تونم راه برم. تند وقوی. می تونم قدم هایی بردارم که استحکام هرکدومشون به تنۀ درختای چنار تنه بزنه.
سرم رو بالا می گیرم و عزمم رو جزم می کنم که شروع کنم که ناگهان دوتا دست بزرگ دستامو می گیرن. سرم رو بالاتر میارم و تو رو می بینم.
تو رو می بینم که به من می خندی و می گی: " بیا! ترس نداره. من کمکت می کنم. ببین چقدر آسونه. ببین اینطوری: تاتی تاتی تاتی تاتی...".
من زمین رو نگاه می کنم.
دیگه به راه رفتن فکر نمی کنم.
دیگه به هیچ چیز فکر نمی کنم جز یک چیز:
کی اونقدر بزرگ می شم که بتونم یک مشت بکوبم تو دهنت؟!

پانوشت: البتّه نه همشون!

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

نکاتی برای خانه داران

چنانچه کوفته قلقلی پختید و سر سفره یادتان آمد آن را نمک نکرده اید ناراحت نشوید.
چون:
انسان فراموشکار است و اینگونه اتّفاقات برای او پیش می آید.
ولی،
چنانچه متوجه شدید هیچ کس شکایت نمی کند و غذا هم بی نمک نشده است خوشحال نشوید.
چون:
طبیعت فراموشکار نیست و این اتّفاق فقط می تواند یک دلیل داشته باشد:
یادتان رفته بوده دست هایتان را بشویید!