در خلال هفته گذشته، پس از این که کمی ضربه خورده و تا قسمتی شتمه شده بودم؛ در حالی که در بین گوزهای اشک آور به دام افتاده، به خود می پیچیده و مفرّی می جستم؛ از فرط احساس عجز و خفگی و در حین این که سرعت ها و رکوردهای جدیدی را در زمینۀ دوومیدانی تجربه می کردم، برآن شدم تا پیشۀ بلاگ نویسی را از نو و با جدیّتی بیشتر در پیش گیرم.
اگر از منطق بنده برای این تصمیم می پرسید باید بگویم که خودم هم خیلی نمی دانم. برای تعمیر یک تلوزیون، گاهی لازم است بعد از یک هفته معطّلی، یک مهندس آورد و کلّی خرج کرد و ناز کشید. گاهی نیز تمام این مراحل با یک ضربه جانانه بر سر تلوزیون طی می گردد. تصمیم اینجانب نیز از نوع دوّم بود.
البتّه همانطور که همگی اطلاع دارید، وقتی من جدّی می نویسم خنده ام می گیرد و نوک دماغم می خارد. بنابراین انتظار تحلیل های مزخرف از نوع حرف هایم را نداشته باشید!
سندباد